عشق،جدایی،تنهایی





درد و دل


آثار بجا يك عاشق


نويسنده



دوستان


دوستان عاشق


موضوعات :


آمار وبلاگ :


لوگوي دوستان


كد جاوا :

خدایا

 

خدایا امروز از دیروز حالم خرابتر شده نمی دونم چرا اینقدر احساس دل تنگی دارم دیشب هم نتونستم باز بخوابم اینقدر کسر خواب دارم که دوست دارم فقط بخوابم و بیداری توش نباشه پیام زیبای فرشته باز همچون خونی در جسم خشکم و مردم دمید و احساس زنده شدن کردم احساس کردم باز اندام من داره حس میگره و تکون می خوره مثل مرده ای که رفته ولی با تزریقی برمی گرده اما کی از این کما خلاص میشم خدا نمی تونم دیگه فکر می کردم اگه ارتباطم را قطع کنم دلبرم و زیبام اذیت نمیشه اما نمی دونستم خودم را توی چرخ گوشتی می اندازم که عذاب له شدن در آن هر ثانیه تکرار میشه چرا ؟ چرا اینقدر دوست اش دارم ؟ خدا مگه چه فرقی با فرشته های دیگه تو توی زمین داره خدایا چرا دلم گره خورده ؟خدا دوست اش دارم اما به قیمت تنهایی و عذاب خدایا کمکم کن تا خلاص بشم حتی می دونم اون موقع باز روحم در زمین انقدر می مونه تا با هم باشیم خدایا دیوانه شده ام

خدا دوست ات دارم تا بنده پاک و زیبای تو هم ارزنی دوستم داشته باشد


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:19
|+|

دوستت دارم نفسم

 


 
امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت
سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم
امشب دوباره تو را گم کرده ام
میان آشفته بازار افکار مبهمم
توی کوچه های بی عبور پاییزی
دستان گرمت را .. نگاه مهربانت را .. شانه های بی انتهایت را
منتظر نشسته ام

 

آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند
همان جایی که گفتند: یکی بود و یکی نبود . . .

گـاه گاهـی دل من می گیرد
بـیـشـتر وقـت غروب
آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست
من وضـو خواهم سـاخـت
از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی
و دلـت پر ز خوشی های دمادم باشد


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:13
|+|

من

مـَــن ..

طَعـــم شیرین یافتن را


در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم


و در این میان


سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر


ساده بود ..



            

در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ

آنقــَــَدر آرام مۓ شوم


کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم


بـایـ ـد نفس بکشم ...






اين روزها …


يا به تو مي انديشم،


يا به اين مي انديشم، که چرا !؟


به تو مي انديشم ...!!


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:9
|+|

ساعت دلم

 


با ساعت دلم


وقت دقیق آمدن توست!


من ایستاده ام:


مانند تک درخت سر کوچه


با شاخه هایی از آغوش


با برگ های از بوسه


با ساعت غرورم اما !


من ایستاده ام:


با شاخه هایی از تابستان


با برگ هایی از پاییز


هنگام شعله ور شدن من!


هنگام شعله ور شدن توست!


ها . . . چشم ها را می بندم


ها . . . گوش ها را می گیرم


با ساعت مشامم


اینک:


وقت عبور عطر تن توست

 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:6
|+|

تنها دعای من


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:3
|+|

عاشقانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 19:56
|+|

من و تو

 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 8 تير 1390برچسب:, در ساعت: 19:33
|+|

نپرسیدم چرا رفتی

 

 

نپرسیدم چرا رفتی؟  فقط گفتم بری کی بر میگردی؟ ولی رفتی و دیگه بر نگشتی... نترسیدم تو تنهایی، فقط ترسیدم از اینکه نیایی، دیگه شد باورم که بی وفایی، بگو تنهام گذاشتی چرا؟ بگو دوستم نداشتی چرا؟ دلم و شکستی بی صدا، دوستت دارم به خدااااااااااا...  تنهام نزار اشکام و ببین، تنهام نزار بیا پیشم بشین، من بی تو می میرم، بگو دستات و میگیرم، دوستت دارم، فقط همین... همین...  روحت شاد جهان!

 

از درک عشق و علاقه تا فهمیدنش یک دنیا راهه. یه دنیا راهه که تا اسیرش نشی نمی فهمی چی دارم می گم. شاید خودمم هنوز نمی دونم یعنی چیه. شاید منم فقط فهمیدمش نه اینکه درکش کرده باشم!

خدایا بیا و ببین که چقدر دستام تشنه ی محمبت بی کران تو هستند! تنهام نزار تو این جامعه ی شلوغ و بی وفا... اینجا همه به فکر خودشون هستن و دنیا شون. خدایا تنهام نزار... خدايا فقط تو را مي خواهم. باور كرده ام كه فقط تويي سنگ صبور حرف هايم.


 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:1
|+|

من با تو چه بگویم

 

 سلام، به تو سلام می دهم و با تو سخن می گویم، اما چگونه با تو حرف بزنم؟ در حالی که به گفته هایت پشت کرده ام؟ چگونه در اقیانوس عشقت غوطه خورم در حالی که در قلب کویرم؟ چگونه شمیم با تو بودن را استشمام کنم در حالی که در مزبله مادیات جان می سپارم؟ من با تو چه بگویم؟ چه دارم که بگویم؟ حال قلبم در کلام نمی گنجد، و در وصف نمی آید، سخن از بیان درونم عاجز است. دلم شهپر عشق در آورد و قاف تا قاف جهان را گشت ولی دلپذیر تر از قله قاف تو جایی نیافت. تو ای پرواز پروازم! تو ای اوج نیازم! تو ای پای رفتنم! تو ای دلیل بودنم! تو ای کلام گفتارم! تو ای منظر دیدارم! تو ای همه هستی ام! تو ای شراب مستی ام! بیا که اسیر در زمینم، خشکیده در جایم، نیستم، گنگم، نابینا و هوشیارم! دل، رفت و دید و عاشق شد، اما تن نمی رود، می رنجاند، می آزارد. خدایا!  یاری ام کن

 معشوقا! عطشان عشقه عشقت بر شجرهه وجودم غوغا می کند، سیرابش کن.

خدایا! جاودان آتشبان آتش عشقت در وجودم باش، ضجه عاجزانه ام را بشنو و روحم را، که از فرط خستگی از انتظار دیدارت، سر به دیوار تن می کوبد، عروج، مژده ده.
مرا دریاب در منتهای فقر فضایل، مرا دریاب در انتهای کوچه های تنگ رذایل.
مرا دریاب در اعماق گندآب بی تو بودن و بیاموز به من سبز بودنرا، به من بیاموز جوانه زدن را.
خدای من! مرا دریاب در میان گردباد دلبستگیها که می شکند ساقه وجودم را، وجودی که هزار غنچه عشق دارد، هزار غنچه عشق.
مرا دریاب قبل از شکستن، پیش از آنکه در سیاهی همچون یلدای گناهان محو شوم.
ای ماندگار! ای ماندنی ترین عشق! ای رعناترین! ای یکتا یاور ناز! ای شیرین زیستن! ای باعث بزرگی! ای بزرگ! ای جدا از من و با من! ای بی نیاز از من و دوستدار من! ای استاد مهربانی! ای مهربان! ای صادقترین!
این صدای من است عاشقانه ترین صدایی که می خواند! صمیمانه ترین سخن ها را در دوستی ات، که بسی کمتر از دل است، می گویم: از دست رفتن را برای به دست آوردنت با تمام وجود استقبال می کنم و شادمان از مهر تو در سینه ام، به دنیا می خندم.
تو بگو چگونه سپاس گویم نعمات  بی دریغت را، که بر من فرو ریخته ای! آه! زبانی نیست، عملی نیست، تحفه ای نست در سپاس این همه بخشایش.
این اشک های بی حساب، قصری از آینه خواهند شد نمایانگر تو در آسمان، برای عاشق ترین نادان! نادان ترین عاشق!
ای تواناترین عشق! توانی ده بسیار، در گذشتن از بندگانت که می توانی،و مهربانیی سرشار، بی کران، عظیم، بی نظیر، پاک، خالص چنان خودت. یاری کن زندگی را، نه آن گونه که هست، بلکه همان گونه که باید باشد، باور کنم.
پاکترینم! به صداقت احساسم سوگند به پاکی خودت، دوستت دارم. ای تو در امروز و فردای من! به خلوص کلامت سوگند، این عشق سرشار را تو در سینه ام نهاده ای.
شریفا! کار من به کارگیری تشبیه و استعاره نیست و مهارتی هم در نگارش ندارم. نمی دانم چه می گویم تنها از گرمی خوب نگاهت حرفهایی می گویم که نشان دوستی بی حد من است.
اما نه، نیست!
بگذار بارانت را بر خود احساس کنم آه، ای بارش مکرر نور!
بگذار به یقین در دوستی ات برسم و رود زیبایی شوم که از میان سبزه زاران به آرامی و طنازی و دلپذیری و رعنایی راه رسیدن به دریا را عاشقانه می پوید و شاید در انتظار رسیدن نیست که، شوق رفتن و در راه بودن، خود، شعفی عاشقانه است.
ید از تار و پودهای خوب بودن بگریزم و خوبی را چنان که تو خواهانی زنده گردانم.
آه، ای عزیزم! من در تو روییده ام، از تو نور و آب و خاک و استعداد رویش گرفته ام، سبز شده ام، گل کرده ام و از باغچه عشق تو هیچ دست هرزی جدایم نتواند کرد و اگر اندکی جدایی باشد دوباره رویشی سریع می آغازم. چه، من گیاهی خودرو هستم، پس لذت بالیدن را به من بچشان.
اندیشه هایم به بزرگی می گرایند و از چون دیگران بودن می گریزند. انگیزه هایم آینه تو هستند


 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, در ساعت: 11:28
|+|

دلتنگیهای یک بنده

 

خدایا... آنقدر دلم تنگ بود که نمی توانستم برایت حتی بنویسم ... آنقدر دلم تنگ بود که کلمات دلتنگیم در صفحه ذهنم بارها و بارها سریع تر از کاغذ می گذشتند و انگشتانم برای نگاشتن عمق دلتنگیم یاری نمی کردند ... آنقدر دلم تنگ بود که هرگاه به سختی دستانم روی حروف می لغزیدند تا کمی از دلتنگیم بکاهند چشمانم دیگر یاری نمی کردند ... انگار که همه چیز و همه کس دست به دست هم داده بودند تا دلتنگی هایم را فقط و فقط تو بشنوی و بدانی ...

 

در پیچ و تاب این روزهای دلتنگی دلم می گرفت برای تنهایی ها و مردان تنهای روزگار ... می دانم که تویی بهترین همدم همه تنهایی ها ... و اگر نبود یاد تو و امید به تو چقدر دلتنگی ها طولانی و بی پایان می شدند ... پس ... خوب من ... برای همه بودنت ... برای همه شنیدنت ... و برای همه دیدنت ... تو را بارها و بارها شکر می گویم.



نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, در ساعت: 11:23
|+|

روز دیدار

از کدامین لحظه دیدار بگویم...؟نمیدانم!

چون همه لحظه هایش مانند رویایی شیرین زودگذر بود...

همچو رویایی که آن زمان که از خواب بیدار میشوی...

حسرت میخوری کاش بیدار نمیشدم...

همه لحظاتش زود گذشتند زودتر از زود...

ولی خاطراتش تا ابد در کلبه ذهنم لانه کرد...

میدانم که میدانی...

میدانی که حتی وقتی در کنارت سکوت کرده بودم سکوتم پر از احساس بود...

احساسی که زبانم چون نمیتوانست گوینده آن باشد...

همچو ن بچه ای در گوشه ای ساکت مانده بود...

ساکت و بی صدا ولی در دلش میگفت کاش میتوانستم بگویم..

کاش میتوانستم بگویم دوستت دارم...


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, در ساعت: 11:14
|+|

راز عشق

 

رويا را دوباره بايد ساخت . تا كه يك روز به حقيقت پيوندد .

در خواب بايد فهميد طعم زندگي را . شروع كن زندگي را با يك رويايي ناب

عشق را بايد از انتهاي جاده كه هنوز هم چشم قادر به ديدن آن نيست درك كرد .

معنايش را بايد چشيد از ديگري پرسيدن كاري بس عبث و بيهوده است .

راز عشق را بر ديگري افشا مكن تا كه خود پا به بيراهه نهد و عشق را فهمد

روياي خود را باز از نو آفريدم و شروع به گشت در فراسو براي بدست

آوردن راز عشق نمودم تا كه معنايش را درك كنم و رويايم را به

حقيقت پيوندم .

باز همه چيز از يادم رفت و دوباره از خواب پريدم


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: یک شنبه 5 تير 1390برچسب:, در ساعت: 11:9
|+|

اس ام اس های عاشقانه

 

ممکنه ما گلی رو دیر یاد کنیم ، اما محاله عطر خوشش رو از فضای دلمون پاک کنیم . . .

***********************************

در دفتر زندگیت برای سفید ماندن صفحه ی غصه هات همیشه دعا می کنم  . . .

***********************************

هوا داره سرد میشه ، مواظب باش کسی از سردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره !

***********************************

تنهایی آدمها یه دریا عمق داره ، ولی پر کردنش با یه لیوان محبت ممکنه . . .

***********************************

انسانها به هر چی زیاد نگاه می کنند شبیه همان می شوند

و حتما تو شبهای زیادی به ماه نگاه کردی !

***********************************

ما که همسایه اشکیم ولی با دل تنگ / گر لبی خنده کند ، یاد شما می افتیم . . .

***********************************

تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت / میتوان گفت که من چلچله باغ توام

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف / سخت محتاج به گرمای توام . . .

***********************************

ما ار تو نداریم به غیر از تو تمنا / حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است . . .

***********************************

من به خط و خبری از تو قتاعت کردم / قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست . . .

***********************************

امروز دیدمت خسته بودی ، اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی

دوستم نداری می دونم ، حتما به دیگری دل بسته بودی . . .

***********************************

به شکرانه ی عشقت ، قدم تو دلت میزارم بلکه قلب بی پناهم کمی آروم بگیره . . .

***********************************

من گریزانم از این شکل حیات و از این غربت تلخ که به اجبار به پایم بستند

می گریزم از عشق و تو ای نازترین خاطره ها همه جا در پی تو می گردم . . .

***********************************

در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما ، پرنده پر نمی زند .

************************************

وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست

وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست

ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست

صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست

کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست

گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست . . .گاهي اوقات آرزو مي کنم اي کاش تک پرنده عاشقي بودم که ميان صدها هزار پرنده بتوانم به قله بلند سرزمين هستي برسم و پرواز کنان نغمه سر دهم که... من شيداي تو وعاشقانه دوستت دارم

=======================

براي آنکه به طريق خود ايمان داشته باشيم ، لازم نيست ثابت کنيم که طريق ديگران نادرست است . کسي که چنين مي پندارد ، به گامهاي خود نيز ايمان ندارد . (پائولو کوئليو

=======================

عشق يعني خون دل يعني جفا عشق يعني درد و دل يعني صفا عشق يعني يك شهاب و يك سراب عشق يعني يك سلام و يك جواب عشق يعني يك نگاه و يك نياز عشق يعني عالمي راز و نياز

=======================

به روي گونه تابيدي و رفتي مرا با عشق سنجيدي و رفتي تمام هستي ام نيلوفري بود تو هستي مرا چيدي و رفتي

=======================

نفرين به اون کسايي که روي دلا پا مي ذارن تا که مي بينن عاشقي ميرن و تنهات مي ذارن نفرين به آدمايي که تو سينه ها دل ندارن عاشق عاشق کشين ، رحم و مروت ندارن

=======================

روي يک طاقچه سنگي ميون دو قاب رنگي بودن من وتو با هم داره تصوير قشنگي عکس تو تو قاب خاتم در حصار خالي از غم حتي در مرگ تن من نمي گيره رنگ ماتم

=======================

آفرينش روز و شب، زيبايي زمين و كهكشانها، درخشش ستارگان فروزان، همه حاكي از وجود پروردگار يكتاست، پس از او اطاعت مي كنيم، چون او معين كرده كه مرگ آغاز جاودانه هاست.

=======================

مي دوني زيباترين خط منحني دنيا چيه ؟ لبخندي که بي اراده رو لبهاي يک عاشق نقش مي بنده تا در نهايت سکوت فرياد بزنه : دوستت دارم

=====================

خواب ناز بودم شبي.... ديديم كسي در ميزند.... در را گشودم روي او ...ديدم غم است در مي زند... اي دوستان بي وفا...از غم بياموزيد وفا..غم با آن همه بيگانگي..... هر شب به من سر مي زند

======================

هزار دستگاه ريو، صد دستگاه آپارتمان، هزار سكه طلا و ميلياردها ريال اسكناس دو هزارتوماني فداي يه تار موي گلي مثل تو

======================

هرگاه دلت هوايم را کرد، به آسمان بنگر و ستارگان را ببين که همچون دل من در هوايت مي تپند

=======================

بيا با پاک ترين سلام عشق آشتي کنيم *بيا با بنفشه هاي لب جوب آشتي کنيم * بيا ازحسرت و غم ديگه باهم حرف نزنيم * بيا برخنده ي اين صبح بهار خنده کنيم

=======================

خوشبختي مثل يه پروانه است . وقتي دنبالش مي‌دوي پرواز مي‌كنه اما وقتي وايسي مياد رو سرت ميشينه

=======================

من همه ي قصه هام قصه ي توست اگه غمگينه اونم از غصه ي توست

=======================

سهم من از دوري تو چيزي جز دلتنگي به اندازه درياها ،نگاهي تاريك همچون شب هاي بدون مهتاب و لحظه هايي كه ثانيه به ثانيه ميگذرند نيست .پس اي دوست بشنو صداي دلتنگي مرا

=======================

تو باراني من باران پرستم تودريايي من امواج تو هستم اگرروزي بپرسي باز گويم: تو من هستي و من نقش تو هستم

=======================

طبق قانون بقاي شادي هيچ شادي از بين نميره؛ بلكه فقط از دلي به دلي ديگه جابه جا مي‌شه

=======================

اگرکسي واقعا کسي رو دوست داشته باشد بيشتر از اينکه بهت بگه دوست دارم ميگه مواظب خودت باش...پس مواظب خودت باش

=======================

وقتي برگ هاي پاييز رو زير پات له مي كني يادت باشه روزي بهت نفس هديه مي كردن

=======================

عيب جامعه اين است كه همه مي خواهند آدم مهمي باشند و هيچ كس نمي خواهد فرد مفيدي باشد

=======================

اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را/ اينگونه به خاك ره ميفكن ما را/ ما در تو به چشم دوستي مي بينيم/ اي دوست مبين به چشم دشمن ما را

=======================

رسم زمونه : تو چشم ميذاري من قايم ميشم .........اما تو يكي ديگه رو پيدا ميكني

======================

تکيه بر دوست مکن محرم اسرار کسي نيست ما تجربه کرديم کسي يار کسي نيست

======================

عشق کليد شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کليدي باز شود

======================

مرگ آن نيست که در قبر سياه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ي خاطره ها محو شوم

======================

مي خوام روي تمام سنگ هاي دنيا بنويسم دلم واست تنگ شده و آرزو ميکنم يکي از اون سنگ ها به سرت بخوره تا بفهمي دل تنگي چه دردي

=====================

غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر

=====================

زدرد عشق توبا كس حكايتي كه نكردم چرا جفاي تو كم شد؟شكايتي كه نكردم !!!

=====================

گر هيچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نيست بگو راست بگو

=====================

گر نرخ بوسه را لب جانان به جان كند حاشا كه مشتري سر مويي زيان كند

=====================

تو را براي وفاي تو دوست مي دارم******وگرنه دلبر پيمانه شکن فراوان است

=====================

هر گز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را هر گز نمي گيرد کسي در قلب من جاي تو را

 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: شنبه 4 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:23
|+|

تقدیم به تنها عشقم

تقدیم به او...

امان از این دلتنگئ که راحت می تواند امان هر کسی را ببرد.امشب من مانده ام و یک دنیا دلتنگی و دیوانگی.من مانده ام و این تصور که عبور ثانیه ها چقدر ناچیز است و دیواره ئ بغض من چه نازک.

کجاست جاده ای که مرا به تو برساند؟! کجاست ان شبگرد شوریده ای که صدای محزونش،مرحم باشد؟! کجاست دفتر خاطراتم که غم ها را بر دوشش نهم؟!

من،اما در خیال دیروز و امروز،تو را در فرداهایم جست و جو خواهم کرد...

من،تو را هر غروب با قلبئ پر از عشق وبا لبخندی که نشانه ی امید است،هزاران هزار بار از خدا خواهم.

من،ناب ترین لحظات را فقط با تو میخواهم.


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: شنبه 4 تير 1390برچسب:, در ساعت: 20:19
|+|

قلبم شکست

 

قلبم شکست ....

 

 

ای خدا اگر مرا به او نرسانی اکنون اجل مرا برسان


 

تا برای من لالایی مرگ را بخواند


 

بعد از مرگ جسم مرا کفن کن و روی قبرم بنویس


 

اسم     :عاشق


 

شهرت      :اندوهگین


 

فرزند     :سنگدلان


 

علت مرگ     :نرسیدن به عشق


روز مرگ     :روزی از روزهای نافرجام



 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: شنبه 4 تير 1390برچسب:, در ساعت: 19:52
|+|

تقدیم قلب به عشق

تقديم قلب باعشق

 

 

 

 

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

 

 

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

 

سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)

 

 

 

دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

 

 


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:, در ساعت: 11:48
|+|

تقدیم به تنها ستاره شبهای تنهاییم

 تقديم به تنها ستاره شبهاي تنهاييم

 

 

 

تقدیم به تنها ستاره ی شبهای تنهاییم...

 

به نام حضرت دوست که دل دیوانه ی اوست

 

 

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است،تویی که تصور حضورت سینه ی بی رنگ کاغذم را نقش

 

سرخ عشق می زند. در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ، ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران همه صبح برایت شعر می سرودم . آن هنگام زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و بر شوق تو اشک می ریختم ،اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم تا شاید جاده ای دور ، هنوز بوی بهار را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد، که مرهمی باشد برای دلم ، بیا و از کناره پنجره ی دلم عبور کن ، تویی که در ذهن خسته ی من همیشه بهاری .

 

 

دل بی روح ،جنس آهنت را دوست دارم

 

دوستت دارم...

 

(A.m)

 

 

عاشقانه...

 

خالصانه...

 

 

با صداقت... 

 

با لطافت...

   

تا قیامت...

 

 


خطوط درهم پیراهنت را دوست دارم

 

 

 

نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم

 

 

 

غرور سر کش دیوانه ات دوست دارم

 

 

 



نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:, در ساعت: 11:42
|+|

آدرس عشق

 آدرس عشق

 

سلام امروز یه جمله خوندم جالب بود گفتم بزارم تو وبم

شما هم بخونید امیدوارم خوشتون بیاد 

 نشانی من من نشانی از تو ندارم، اما نشانی ام را برای تو می نویسم: در عصرهای

انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های

تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن ، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای

 رنگی ام! در کلبه را باز کن به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا خواهی دید با بغضی کویری که غرق عصاره ی انتظار پشت دیوار دردهایم نشسته ام.CryCryCry


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: چهار شنبه 11 خرداد 1390برچسب:, در ساعت: 11:38
|+|

سلام ای غم

بيا تا ليلي و مجنون شويم افسانه اش با من

بيا با من به شهر عشق رو كن خانه اش با من

بيا تا سر به روي شانه ي هم راز دل گوييم

اگر مويت چو روزم شد پريشان شانه اش با من

سلام اي غم سلام اي آشناي مهربان دل

پر پرواز وا كن چون پرستو لانه اش با من

مگو ديوانه كو زنجير گيسو را ز هم واكن

دل ديوانه ديوانه ديوانه اش با من

در اين دنياي وا نفساي حسرت زاي بي فردا

خدايا عاشقان را غم مده شكرانه اش با من

مگو ديگر سمندر در دل آتش نمي سوزد

تو گرمم كن به افسون گرمي افسانه اش با من

چه بشكن بشكني دارد فلك در كار سر مستان

تو پيمان بشكني نشكستن پيمانه اش با من


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, در ساعت: 14:54
|+|

رازعشق

رويا را دوباره بايد ساخت . تا كه يك روز به حقيقت پيوندد .

در خواب بايد فهميد طعم زندگي را . شروع كن زندگي را با يك رويايي ناب

عشق را بايد از انتهاي جاده كه هنوز هم چشم قادر به ديدن آن نيست درك كرد .

معنايش را بايد چشيد از ديگري پرسيدن كاري بس عبث و بيهوده است .

راز عشق را بر ديگري افشا مكن تا كه خود پا به بيراهه نهد و عشق را فهمد

روياي خود را باز از نو آفريدم و شروع به گشت در فراسو براي بدست

آوردن راز عشق نمودم تا كه معنايش را درك كنم و رويايم را به

حقيقت پيوندم .

باز همه چيز از يادم رفت و دوباره از خواب پريدم


نويسنده: <پیمان,,,نگین> مورخ: سه شنبه 10 خرداد 1390برچسب:, در ساعت: 14:52
|+|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد


Template By : www.TakTemp.com


bahar20

نگین

bahar20

http://bahar20.loxblog.com

عشق،جدایی،تنهایی

عشق،جدایی،تنهایی

عشق،جدایی،تنهایی

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه باید ها مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخوانم عمریست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره میکنم باشد برای روز مبادا اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست آن روز هرچه باشد روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا روزی درست مثل همین روزهای ماست اما کسی چه میداند شاید امروز نیز روز مبادا باشد عاشقی جرم قشنگی است به انکارش مکوش

عشق،جدایی،تنهایی

قالب بلاگفا

قالب پرشين بلاگ

قالب وبلاگ

Free Template Blog